عشق در دیدگاه ملاصدرا (رحمت الله علیه)
پژوهشگر: جواد سعیدی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
عشق بازی کار هر شیاد نیست عشق دام صید هر صیاد نیست
بحث را با این بیت شروع نمودم که از همان اول حرف آخر را گفته باشیم که قدم نهادن در این مسیر کار هر شیاد نیست و هرکس را یارای سخنگفتن در این باب نمیباشد و تا وقتی عشق دام صید شما نشود و یا شاید به تعبیری شما دامِ صید عشق نشوید، هیچ نمیتوانید راجع به این موضوع کلامی و بیانی داشته باشید. همه چیز به غیر از عشق، هیچ است و هیچشدن و فنا در عشق همه چیز. و آنکه گام سفر به در وادی عشق نهاد، دگر پای رجعت از آن را نخواهد داشت و برگشت از حق به خلق نیز با تمام وجود نیست.
عشق یعنی از خود نیستن مردن از خود تا کی بیخود زیستن .
لذا آنرا که خبر شد خبری باز نیامد و بنده و امثال بنده را که مستغرق در گرداب هوی و هوس و اسیر نفس و دنیا هستیم را چه به، طی طریق در این مسیر و سخنپرانی و پردهبرداری از این موضوع. پس تکلیف چه میباشد آنکه باید بگوید مهر خاموشی بر لبان بسته و آنکه نباید و نشاید بگوید زبان باز کرده. در این صورت آنچه را خواهید شنید و شاید هر آنچه شنیدهاید از زبان اغیار نگاهی است همراه با حجاب و پرسهای است در مه. ما هم چارهای جز این نداریم که به بیان اصل کلام حضرت آخوند پناه ببریم و آنچه در حد فهم و توان است را به روی کاغذ بیاوریم که فهم نیست و جز وهم نمیباشد.
کلمات کلیدی: عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس
مقدمه
روزی در مجلس انسی با یکی از رفیقان، صحبت از زندگی شد و مسیری که در آن هستیم و مقصدی که در پی آنیم. و اینکه هدف از این همه تکاپو و حرکت و سرعت و شتاب چیست و به کجا ره میسپاریم. و انگیزه و محرک ما در این سفر چه است و چه میتواند باشد. خلاصه اینکه ماحصل کلام یکی از همصحبتان به اینجا ختم شد که بهترین مقصد و مقصود مشخص برای ما در مقطع کنونی برنامهریزی برای فتح قلة «دکتری» میباشد و بالاترین موتور محرکه ما نیز عشق میباشد حالا اینکه عشق به چه و به چه صورت، را نفهمیدم. به هر حال آن بحث و مکالمه اگر به فرض فایده ای نمیداشت حداقل این بود که مقدمه طرح این سؤال برای بنده شد که عشق وسیله است یا هدف؟ و چه کسی آن را وسیله میداند و چه شخصی آن را هدف میشمارد که قاعدتاً بسته به تعریفی و شناختی است که از موضوع داریم. البته عرض کنم که این کلمه و واژه برای بنده خیلی ناآشنا نبود و مرتبة اولی نبود که حول محور آن به بحث و سخن پرداخته بودم. در این جهت برای بنده جالب بود که واقعاً این واژه عجب کلمهای است که در قوطی هر عطاری یافت میشود و هرکسی هم برای دردی آن را تجویز میکند و یک تعریف متفاوتی از آن بیان میدارد. آنچه مسلم است بعید به نظر میرسد که شخص یا قوم و یا ملتی باشند که با این واژه ناآشنا باشند و دور از ذهن نیست که بگوییم قریب به اتفاق افراد بشر درکی از این کلمه دارند و خیلیها هم با آن به صورت رودررو با آن مواجه بودهاند حالا یا دقت داشتهاند یا نه؛ یا اینکه تجارب به صورت متفاوت و گوناگون و بعضاً متضاد بوده است. و به گمانم این تجارب و تعاریف متفاوت ناشی از دامنه گسترده تعریف لفظ عشق میباشد و به تعبیر فلسفی اینکه عشق یک امر مشکک است که دارای مراتب ضعیف و قوی میباشد و موجودات بسته به سعة وجودی خویش با آن مواجه میشوند و به تعریف و تبیین آن میپردازند.
امّا آنچه قابل توجه است با اینهمه گستردگی و فراگیری این موضوع با جستجوی ساده میتوان پی برد که در محافل علمی و بخصوص فلسفی و دینی از آن به صورت جدی، خیلی کم صحبت به میان آمده است و بلکه فراتر از این، نوعی واهمه و ترس از بیان این موضوع به وضوح دیده میشود. و شاید هم مهمترین دلیل عدم توجه به این موضوع این باشد که این کلمه به صورت گستردهای در انحصار اهل دنیا و هوی و هوس قرار گرفته است. به طور مثال آنچه در این جامعه به ظاهر اسلامی، دیده میشود این است که کلمه «عشق» مترادف است با دوست دختر و پسر و عروسکبازی و شعرI Love you و فیلمهای آنچنانی. و دلیل بهتر اینکه بیان این کلمه از طریق یک جوان در یک محفل خصوصی و یا عمومی همراه است با نوعی طعن و بعضاً نیش و کنایه و توبیخ چه رسد به اینکه شیخی و پیری از میان برخیزد و در وصف این کلام به سخنرانی بپردازد که واویلا از این ضایعةعظمی. و اگر نبود این اشعار و متون ادبی در فرهنگ، چه بسا در این ایام اصلاً واژهای به نام «عشق» در متون ما پیدا نمیشد و عدم برخورد با شعر و ادبیات نیز بیشتر به این خاطر بوده است که بیشتر از جنبه سرگرمی و تفنن و ذوق و خیالبافی به آن نگاه میشده است.
آنچه که این قضیه را برای بنده قابل فهمتر میکند همین برخوردی است که در جوامع دینی و فرهنگی ما نسبت به تفکرات حضرت امام (ره) شده است که حداقل خود با حضرت ایشان و قدرت روحی و علمی و فلسفی و عرفانی ایشان را از دور درک ولمس نمودهایم. با یک نگاه اجمالی به سرفصل دیوان اشعار حضرت امام به استفاده مستقیم حضرت ایشان از این کلمه پی میبریم. حدود 36 عنوان به اسم عشق آمده است که با نگاهی به اشعار ایشان در عنوانهای دیگر نیز این کلمه به وفور استفاده شده است. خوب آیا واقعاً این نوع نگاه امام (ره) اصلاً در سطح جامعه و محافل علمی بیان و موشکافی شده است. در همین دوران شما اگر بدون هیچ زحمتی عناوین کتب و سخنرانیهای فراوان را به خصوص در مشهد و شهرهای دیگر مذهبی ایران در ردّ و طرد عشق و شعر و حافظ و ملاصدرا و ... خواهید ملاحظه کرد. و اگر نبود اوج قدرت دینی و ایمانی و علمی و سیاسی و محبوبیت جهانی حضرت امام چه بسا ایشان را را هم به باد تکفیر و تفسیق میگرفتهاند. همان کاری که با بزرگان این قوم چون ملاصدرا و حافظ و دیگران کردهاند. هرچند عظمت علمی و معنوی ایشان نیز مانع از لعن و طعن صریح و مستقیم به ایشان شده است و اینجاست که تکلیف دیگران مشخص میشود شخصیتی را که کسی را یارای انکار اوج معرفت و شناخت و ایمان را نمیباشد اینگونه محصور و مطعون و ملعون واقع گشتهاند. خوب آیا کسی اصلاً قدرت و جسارت بیان و تبیین و توضیح مطالب ایشان را پیدا میکند. کسانی که تمام واژگان عشق را در محضر رب الارباب به کار بردهاند و جایجای کلام و وجود ایشان مالآمال از عشق الهی بوده است را به خاطر استفاده از یک کلمه ناز و غمزه و جمال. به این روز سیاه کشیدهاند خیلی بعید نیست و دور از ذهن و غیرقابل باور نیست این وضعیت کنونی. و نتیجه این بیمهری ها و کجفهمی ها چه میشود. یکی از آثار این نوع نگاه به دین و معرفت این است که هر روزه توجه و کشش جوانان و مردم این مرز و بوم به متون دسته چندم و یا اصیل دیگران بیشتر میشود از عرفانهای شرقی و بودا تا متون ترجمه شده رماننویسان و پیروان مکاتب عرفانی غربی.
ما در جایگاه و مقامی نیستیم که بخواهیم به تحلیل و بررسی این کتب و متون بپردازیم. البته خارج از انصاف نباشد که عرض کنیم بعضی از این متون عرفانهای شرقی (که حداقل بنده بعضی را مطالعه نمودم) دارای مفاهیم عمیق و قابل توجه میباشد. هرچند که با مقایسه آنها با مفاهیم و معانی مطروحه در کتب عرفانی خودمان پی به فاصله آنها میبریم.
و نتیجه ارائهنکردن جنس ناب و حقیقت محض به جامعه، بازار پر از اجناس تقلبی میشود که همه مردم به جای خرید کالای با ارزش عشق اصیل، دربه در به دنبال کالاهای مشابه و بیکیفیت و بیخاصیت هستند.
خلاصه اینکه برای وضوح هرچه بیشتر و بیان این موضوع، نگاهی اجمالی و در حد ناتوان ناچیز خود خواهیم داشت به نظریات جناب آخوند ملاصدرا (رحمةا... علیه). خود این مسأله قابل توجه و بیان است و بیانگر اهمیت عشق میباشد که حضرت استاد سرفصلهای مجزایی را برای تفهیم و تبیین آن، بیان و تقریر فرمودهاند که ان شاءا... و به حول قوه الهی و بیان توجهات خود حضرت آخوند به بیان آن خواهیم پرداخت.
معنای لغوی«عشق»
- لسان العرب: العشق: فرط الحب قیل: عجب المحب بالمحبوب و قیل: التعشق: التکلّف.
- مجمع البحرین: العشق: هو تجاوز الحدّ فی المحبة.
عن الغزالی: کون الشی محبوباً هو میل النفس الیه فان قوی المیل سمیّ عشقاً و عن جالینوس الحکیم: العشق: من فعل النفس و هی کامنة فی الدماغ و القلب و الکبد
- فرهنگ ابجدی: العاشق (ج عشاق و عاشقون): آنکه دوستدار کسی یا چیزی باشد – العاشقه: مونث العاشق.
العشاق: آنکه عشق بسیار بورزد – عاشق بیقرار عَشِق (بالشی): دلباخته او شد – به آن چسبید.
العشق: افراط در دوستی چه با پاکدامنی و چه با تردامنی العشیق: عاشق، معشوق.
- عَشِقَ (مصباح المنیر): من باب تَعِبَ و الاسم (العشق) بالکسر قال ابن فارس و العشق) الاغرام بالنساء.
- العشق: الافراط فی المحبة رجلٌ (عاشق) و امرأة (عاشق) ایضاً
(- منتهی الارب: عشق: چسبیدن
اقرب الموارد: التصاق به چیزی
غیاث اللغات: مرضی است از قسم جنون که از دیدن صورت حسن پیدا میشود و گویند از عشقم است به معنای خواستن، آرزوکردن. و یکی پیدیا: ریشه واژهعشق).
عشق در بیان بزرگان
قبل از پرداختن به نظریات آخوند ملاصدرا (رحمةا... علیه) راجع به عشق، بد نیست مختصری از بیانات بزرگان اهل علم و فلسفه را نیز ذکر نماییم – از این جهت که بتواند ما را یاری رساند در فهم هرچه بیشتر مباحث طرح شده توسط ملاصدرا و یافتن وجوه مشترک این نظرات.
ابن سینا: العشق: هو الابتهاج. بتصور حضرت ذات ما، عشق بهجت و خوشی است با دریافت ذاتی
اندر ره عشق کفر و ترسایی به در کوی خرابات تو رسوایی به .
یکی از اهداف ریاضت تلطیف سِر(انسان کار میکند که آمادگی لازم را جهت ادراکات عقلی پیدا کند و قوه عاقله را متوجه مقصود سازد) است که از اسباب رسیدن به لطافت باطن عشق عفیف است.
مبدأ عشق حیوانی، شهوت حیوانی و طلبکردن لذت بهیمی و مبدأ عشق نفسانی، عینیت و مشابهت جوهری نفس عاشق و معشوق است.
شیخ اشراق: محبت چون به غایت رسد آن را عشق خوانند (العشق محبة مفرطة) و عشق خاصتر از محبت است؛ زیرا هم عشقی محبت باشد، اما همه محبتی عشق نباشد.
عشق را از عشقه گرفتهاند و آن گیاهی است که در باغ پدید آید پس سر برآرد و خود را به درخت میپیچد و همچنان میرود تا جملة درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کشد که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که بواسطه آب و هوا به درخت رسد به تاراج میبرد تا آنگاه که درخت خشک شود.
عشق محبتی است که از حدّ بیرون رفته باشد (گر عشق نبودی و غم عشق نبودی چندین سخن نغز که گفتی و که شنودی).
قطب الدین شیرازی: عشق افراط محبت است. شدت عشق و ضعف آن تابعاند هر شدت ادراک و خیریت مدرک را و ضعف ایشان را و ادراک تام نبود الا واجب را ... عشق او مرذات خویش را عشق حقیقی تام باشد و فرق میان عشق و شوق آن است که عشق، ابتهاج است به تصور حضرت ذات که معشوق است و شوق حرکتی است کسی تتمیم این ابتهاج کند.
شمس الدین شهروزی: و جمیع المفارقات لها عشق عقلی الی ذالک الکمال دون الشوق الذی لابد فیه من حصول شیء و فقد شی، و المفارقات جمیع کمالاتها حاصلة لها بالفعل و امّا النفوس و الاجسام فلها شوق و عشق الی ذالک الکمال، اما ارادی ان کان له حیاة و اما طبیعی ان لم یکن ذالک.
شیخ بهایی: انسانی اگر یافت شود که عاشق پری چهرهگان و خوبرویان، نبود، باشد بقر و غنمی و نشاید که نامش نهند آدمی.
امام محمد غزالی: عشق: محبت شدید و قوی و مرتبه عالی محبت است. قرارگرفتن موجودی کمالجو (انسان) در جاذبه کمال مطلق (خداوند).
ملاهادی سبزواری: لذت نیل و وصال و معانقة با معشوق، در نفس حیوانی به خاطر به کارگرفتن حس و تخیل بسی بیشتر است؛ زیرا یک حیوان یک بار با وجود طبیعی معشوق و بار دوم با وجود محسوس و بار سوم با وجود خیالی معشوق به معشوقش نایل میشود که به همین خاطر عشقش لطیفتر و لذیذتر و صافتر است.
عشق در اشعار امام خمینی (ره)
جا دارد اینجا چند بیت از اشعار حضرت امام (ره) را به عنوان نمونه ذکر نماییم بنده موفق نشدم نثری را از حضرت ایشان در رابطه عشق پیدا کنم.
گر سوز عشق در دل ما رخنهگر نبود سلطان عشق را به سوی ما نظر نبود
راهی است ره عشق که با رهرو آن رمزی باشد که پیش هوشیار نباشد
لذت عشق تو را جز عاشق محزون نداند رنج لذتبخش هجران را به جز مجنون نداند
معجزه عشق ندانی تو، زلیخا داند که بَرَش یوسف محبوب چنان زیبا شد
سرفصلهای بحث شده در کتاب اسفار
اکنون میپردازیم به اصل موضوع بحث، که مربوط میباشد به نظریه جناب ملاصدرا (رحمةا...علیه) در مورد عشق که کار سخت و دشوار میباشد. البته مشکل کار در بیان نظریات ایشان نمیباشد و میتوان با مراجعه به آثار و مکتوبات وی به خصوص در کتاب اسفار در سفر سوم این قضیه را حل نمود، بلکه اشکال کار در فهم ناقص و دریافت و درک مطالب میباشد. به این منظور در حد توان و فهم خود به بیان سرفصلهای مربوط به عشق در کتاب اسفار ج دوم میپردازیم و در صورت امکان به آنچه را که قابل فهم بنده میباشد را به کتابت در میآورم.
ایشان در سفر سوم (از حق به خلق) موقف هشتم. از فصل 16 تا فصل 23 به صورت مستقیم به این موضوع (عشق) پرداختهاند.
- فصل 16: در اثبات اینکه تمام موجودات عاشق خداوند سبحاناند و مشتاق لقاء و دیدار او و رسیدن به سرای کرامت و عزت اویند.
«بدان که خداوند سبحان برای هریک از موجودات عقلی و نفسی و حسی و طبیعی کمالی را مقرّر داشته و در ذاتش عشقی و شوقی بدان کمال، و حرکتی برای به پایانرسانیدن آن نهاده است. بنابراین عشق جدایی از شوق، اختصاص به مفارقات عقلی که از تمام جهات بالفعلاند دارد، و به غیر آنها - از اعیان موجودات که فاقد کمالاند و درشان قوه و استعداد است - به حبسشان عشق و شوق ارادی و یا طبیعی - بنابر تفاوت درجات هرکدام از آنها- سپس حرکتی که مناسب با آن میل است، میباشد و آن حرکت یا نفسانی است و یا جسمانی و جسمانی یا کیفی است - چنانکه در مرکبات طبیعی میباشد - و یا کمی - چنانکه در حیوان و به ویژه در نبات میباشد - و یا وضعی است - چنانکه در افلاک میباشد - و یا امینی است - چنانکه در عناصر است - برهان بر این مطلب اینکه دانستی: وجود تمامش خیر و موثر و لذیذ است و مقابل آن که عدم است، شر و زشت است و از آن باید گریخت ... بنابراین وجود، در نفس خودش تفاوتی جز به کاملتر و ناقصتر بودن و شدیدتر و ضعیفتر بودن ندارد و غایت کمالش همان واجب حقیقی است. چون در کمال، از جهت شدت نامتناهی است و هریک از موجودات معلول را نصیب و بهرهای از آن کمال است که از آن افاضه میشود و نیز نقصی به حسب حدش در معلول بودن دارد.
بنابراین هرچه که معلول چیزی نیست (مانند واجب تعالی) اصلاً نقصی در وی نیست، پس او بزرگترین موجود (از جهت بهجت و سرور و محبت) به ذات خودش است ... و چون این ثابت شد پس هیچ موجودی از موجودات، خالی از نصیب و بخشی از محبت و عشق الهی و عنایت ربانی نمیباشد و اگر از این عشق و محبت لحظهای خالی بماند، نابود شده و به هلاکت میافتد، بنابراین هر موجودی عاشق وجود است و طالب کمال و گریزان از عدم و نقص
و میدانی اثبات عشق در چیزی (بدون حیات و شعور در وی) فقط نام عشق است و بس.
تمام موجودات عاشق او و مشتاق رسیدن به اویند و ناگزیر باید هر عشق به بالاتر، عشق به پایینتر هم باشد. البته نه به گونة قصد و استکمال بلکه به گونة طفیلی و تراوش و همسایگی. بنابراین چون تمام جسم به طبیعت است، از این روی، عاشق تمام خودش که عبارت از طبیعت است میباشد و تمام طبیعت به واسطة نفس تدبیرکنندهاش است، از اینروی عاشق آن است و تمام نفس به واسطة عقل است، از این عاشق آن است، و تمام عقل (بلکه تمام موجودات به واجب تعالی است از این روی عقل عاشق او است و تمام موجودات بدو تمامی مییابند، بلکه او در وحدت خودش تمام اشیاء است، و او به ذات خودش مبتهج و مسرور است نه به غیر خود ... بنابراین در عشق او مرذات خودش را عشق او به تمام موجودات در نوردیده شده است ...».
آنچه را میتوان به اختصار بیان داشت اینکه براساس مبانی فکری و فلسفی ملاصدرا (رحمها...) هرچه در عالم هستی، نمایان است و رنگ وجود گرفته، خالی از حیات و علم و قدرت نمیباشد و هر موجودی در پائینترین مراتب آن، بهرهای از حیات دارند که شامل تمامی جمادات و نباتات و همه مخلوقات میشود و وجود صرف و واجب حق تعالی نیز سرشار و مالآمال از عشق و سرور محبت میباشد. لذا این عشق در تمام هستی به اندازه بهرهای که موجودات از وجود بردهاند جاری و ساری میباشد. و درک این معنا نیز، بسته به مقدار شناختی که هر شخص از خودش و خلقت خویش دارد میباشد و اگر کسی نتواند پی به این اکسیر محبت و عشق در سراسر هستی خویش ببرد چگونه میتواند تعریفی از جریان عشق در جامدات و نباتات و دیگر حیوانات داشته باشد و بیان این مطلب از جناب آخوند، بیانگر عمق نگاه ایشان به هستی و عالم خلقت میباشد و بعید به نظر میرسد که از طریق این ذهن ناتوان به تنهایی به این مفاهیم زیبا و در عین حال پیچیده دست یافت. و برحسب این تفسیر، ما زا توان بیشتر از این نمیباشد جهت درک و تبیین این گفتهها و نوشتههای ایشان جز در حد تکرار الفاظ و بیان عین مطالب.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |